"
next
مطالعه کتاب برگزيده ای از اشعار سهراب سپهری
فهرست کتاب
مشخصات کتاب


مورد علاقه:
0

دانلود کتاب


مشاهده صفحه کامل دانلود

برگزیده ای از اشعار سهراب سپهری

مشخصات کتاب

سرشناسه : سپهری، سهراب، 1307 - 1359.

عنوان و نام پديدآور : برگزیده ای از اشعار سهراب سپهری: مرگ رنگ. زندگی خواب ها. آوار آفتاب. شرق اندوه. صدای پای آب .../مولف سهراب سپهری.

مشخصات نشر : تهران: مرز فکر: پوینده، 1390.

مشخصات ظاهری : 240 ص.:مصور، عکس؛21/5×14/5س م.

شابک : 58000 ریال:978-964-2649-49-5

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : شعر فارسی -- قرن 14

رده بندی کنگره : PIR8090 /آ16 1390الف

رده بندی دیویی : 8فا1/62

شماره کتابشناسی ملی : 2273304

زندگينامه

سهراب سپهري ( 15 مهر 1307 در كاشان - 1 ارديبهشت 1359 در تهران) شاعر و نقاش ايراني بود. او از مهم ترين شاعران معاصر ايران است و شعرهايش به زبان هاي بسياري از جمله انگليسي، فرانسوي، اسپانيايي و ايتاليايي ترجمه شده است. سهراب سپهري در غروب 1 ارديبهشت سال 1359 در بيمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بيماري سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطان علي روستاي مشهد اردهال واقع در اطراف كاشان ميزبان ابدي سهراب گرديد.

شرق اندوه

به زمين

افتاد . و چه پژواكي كه شنيد اهريمن. و چه لرزي كه دويد از بن غم تا به بهشت.

من در خويش ، و كلاغي لب حوض.

خاموشي، و يكي زمزمه ساز.

تنه تاريكي ، تبر نقره نور.

و گوارايي بي گاه خطا. بوي تباهي ها، گردش زيست.

شب دانايي. و جدا ماندم : كو سختي پيكرها، كو بوي زمين، چينه بي بعد پري ها؟

اينك باد، پنجره ام رفته به بي پايان . خوني ريخت، بر سينه من ريگ بيابان باد!

چيزي گفت، و زمان ها بر كاج حياط ، همواره وزيد و وزيد. اينهم گل انديشه ، آنهم بت دوست.

ني ، كه اگر بوي لجن مي آيد، آنهم غوك ، كه دهانش ابديت خورده است.

ديدار دگر، آري : روزن زيباي زمان.

ترسيد، دستم به زمين آميخت. هستي لب آيينه نشست، خيره به من : غم ناميرا.

بودهي - Bodhi

آني بود ، در ها وا شده بود .

برگي نه ، شاخي نه ، باغ فنا پيدا شده بود.

مرغان مكان خاموش ، اين خاموش ، آن خاموش . خاموشي

گويا شده بود.

آن پهنه چه بود : با ميشي ، گرگي همپا شده بود.

نقش صدا كم رنگ ، نقش ندا كم رنگ .پرده مگر تا

شده بود؟

من رفته ، ما بي ما شده بود.

زيبايي تنهاشده بود.

هر رودي ، دريا،

هر بودي ، بودا شده بود.

تا

بالارو ، بالارو. بند نگه بشكن، و هم سيه بشكن.

- آمده ام ، آمده ام، بوي دگر مي شنوم، باد دگر مي گذرد.

روي سرم بيد دگر، خورشيد دگر.

- شهر توني ، شهر توني ،

مي شنوي زنگ زمان : قطره چكيد. از پي تو ، سايه دويد.

شهر تو در كوي فراترها ، دره ديگرها.

- آمده ام، آمده ام، مي لغزد صخره سخت، مي شنوم آواز درخت.

- شهر توني ، شهر توني ،

خسته چرا بال عقاب؟ و زمين تشنه خواب؟

و چرا روييدن، روييدن، رمزي را بوييدن؟

شهر تو رنگش ديگر. خاكش ، سنگش ديگر.

- آمده ام ، آمده ام، بسته نه دروازه نه در، جن ها هر سو بگذر.

و خدايان هر افسانه كه هست. و نه چشمي نگران، و نه نامي ز پرست.

- شهر توني ، شهر توني ،

در كف ها كاسه زيبايي، بر لبها تلخي دانايي.

شهر تو در جاي دگر ، ره مي بر با پاي دگر.

- آمده ام، آمده ام ، پنجره ها مي شكفند.

كوچه فرو رفته به بي سويي، بي هايي، بي هويي.

- شهر توني ، شهر توني ،

در وزش خاموشي ، سيماها در دود فراموشي.

شهر ترا نام دگر، خسته نه اي ، گام

1 تا 56